کد مطلب:78103 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:108

حکمت 303











و قال علیه السلام: «لانس بن مالك و قد كان بعثه الی طلحه و الزبیر، لما جاء الی البصره، یذكرهما شیئا سمعه من رسول الله، صلی الله علیه و آله، فی معناهما، فلوی عن ذلك، فرجع الیه، فقال: انی انسیت ذلك الامر، فقال علیه السلام: «ان كنت كاذبا، فضربك الله بها بیضاء لامعه لاتواریها العمامه» یعنی البرص، فاصاب انسا هذا الداء فیما بعد فی وجهه، فكان لایری الا مبرقعا.» یعنی و گفت علیه السلام مر انس پسر مالك را در حالتی كه بود كه می فرستاد او را به سوی طلحه و زبیر كه در وقتی كه آمد به بصره، به یاد ایشان بیارد چیزی را كه شنیده است از رسول خدا، صلی الله علیه و آله، در صفت ایشان. و آن این بود كه روزی رسول خدا، صلی الله علیه و آله، گفت به طلحه و زبیر و انس حاضر بود، كه هر آینه شما دو نفر محاربه خواهید كرد با علی علیه السلام و حال آنكه شما دو نفر ظالم و ستمكار باشید، پس انس درپیچید خود را از به خاطر آوردن ایشان و شهادت آنچه را كه شنیده بود، پس برگشت از بصره به سوی او علیه السلام، گفت كه من فراموش كرده بودم آنچه را كه از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیده بودم، به آن جهت چیزی در آن امر به ایشان نگفتم، پس گفت علیه السلام كه اگر باشی تو دروغگوی در این قول، پس بزند به تو خدا، به سبب آن، لكه ی سفید درخشنده ای كه پنهان نكند آن را عمامه، یعنی بر صورت تو كه جای پنهان ساختن عمامه نیست.

سید رحمه الله می گوید كه قصد كرد علیه السلام برص را، پس رسید به انس این درد بعد از آن نفرین در صورت او، پس بود كه دیده نمی شد انس مگر با نقاب، تا بر كسی ظاهر نشود پیس بودن آن پیس.

[صفحه 1301]


صفحه 1301.